دکتر فرزانه حاجی قاسمی
ممکن است من بخواهم، سر کلاس مکالمه صحبت کنم، ترسم از این است که اشتباه کنم، استاد بگوید بفرمایید بیرون!
آبرویمان می‌رود، شما هم همزمان با من می‌ترسید.
منتها ترس شما به این معنی است، اگر اشتباه کنم، الان جلو دوستان، خیط می‌شوم.
می‌گویند، تو درس نخوان!
تو همان بچه درس خونمان بودی؟ آی کیو ات پایین است.

ترس‌ها‌یمان متفاوت است، ولی همه‌ی‌ مان این ترس را داریم، حالا چکار کنیم؟
متوجه می‌شدم که
۱. اعتماد به نفسم پایین است
۲. عزت نفسم همین طور!

برای اینکه غلبه کنم، یک برگه برمی‌دارم، لیست ترس هایم را می‌نویسم،
من می‌ترسم که اشتباه کنم، من می‌ترسم استاد من را بیرون کند، من می‌ترسم که بخواهم با جنس مخالف مکالمه را تمرین کنم؛
و هر چیزی که می‌ترسم را می‌نویسم، بعد می‌گویم که من می‌ترسم که اشتباه کنم، مقابل‌اش چند فلش می‌زنم، که چرا می‌ترسم اشتباه کنم؟
این اشتباه کردن به چه معنایی است؟
چه معنی برای من می‌دهد؟
یکی اشتباه کردن برایش بی‌آبرویی است، مثلاً آبرویم می‌رود که درس نخواندم!

دومین اشتباهم این است که من بلد نیستم!

سومینِ آن اینِکه آی کیو‌ ام پایین است، هرچه که هست را می‌نویسم، این اولین گام است،خیلی مهم است که من خودم را بشناسم…
این‌ها دقیقا راه‌های خودشناسی است.
می‌نویسم که چرا می‌ترسم.

کارهای مهمتری که حتما عزیزان باید انجام بدهند این است که، بگوید، در دوران نوجوانی….
خوب قبل دانشگاه مدرسه می‌رویم، تک جنسیتی هم که بودیم! شرایط خیلی فرق می‌کرد، چه در دوران ابتدایی راهنمایی و دبیرستان این ترس وجود داشته است و یادم می‌آید چه اشتباهی می‌کردم، معلم زمانی من اشتباه می‌کردم، چه واکنشی نشان می‌داد.
حتی بعضی از خانواده‌ها، بچه شان اگر که ۱۹می‌گرفت،
چه غوغایی به پا می‌کردند و خیلی از صفت‌ها را به او نسبت می‌دادند…
حالا شاید من در درکش نکنم، خانواده هایی وجود داشتند که این کار را انجام می‌دادند …
بعضی از خانواده‌ها حامی بودند می‌گفتند، ۱۹ خواهر بیست است و از این اصطلاحات به کار می‌بردند، ولی کسی که بینا و اگاه است برای خودش می‌نویسد چه چیزی در دوران مدرسه اتفاق افتاده است، خانواده‌ها این حس را داده‌اند!
کاری ندارم که، چه کسی این حس حقارت و ترس را داده است ولی من منبعش را می‌شناسم که می‌خواهم بسوزونمش، نمی‌خواهم بترسم
و باور نمی‌کنید وقتی که ما ریشه‌ها را پیدا می‌کنیم،می‌نویسیم…
نود درصد مشکلات حل می‌شود، تو هر زمینه‌ای، این یک راهش است، راه دوم، ترس هایم را بنویسم روی کاغذ…..
هر ترسی دارم، ترسی که واسه استاد فلانی دارم، ترس از این دارم که همکلاسی هایم به من بخندند، ترس از این دارم که نمره ام کم بشود!
وقتی اشتباه بگویم کم می‌کنند دیگر اضافه نمی‌کند!
پس من هرچی که هست را می‌نویسم، هیچ فرقی نمی‌کند چه چیزی باشد، سپس مچاله اش می‌کنم، بنابر اینکه بدونم! خودم چطور می‌توانم این ترس را مهار کنم،
تو دستم وقتی مچاله می‌کنم من که دیداری‌ ام،
مثلاً می‌بینم که پودر شده، یا بسوزونم…
این تنها کاری که می‌تونم انجام بدم پس وقتی متوجه می‌شوم که می‌ترسم و استرس دارم همه ترس‌هایم را اول از همه می‌نویسم،
بعد بگویم که کجا؟ چطور؟ خودش را نشان می‌دهد..
همه‌ی ما، ترس از اشتباه داریم یا تپق زدن!
اخر ما در زبان مادریمان هم که یاد داریم، تپق می‌زنیم، تپق یک چیزِ طبیعی، در هر زبان است، بعد می‌نویسم من از تپق زدن می‌ترسم، چرا می‌ترسم؟ تپق زدن برا من مساوی با بلد نبودن است.

کل ترس‌های من این است که دیگران چه می‌گویند، این‌ها را برای خودم مهم کرده‌ام ولی خودم هیچ..
دارم بار می‌کشم، سایه‌هاشان را با خودم حمل می‌کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همین حالا سوالت رو بپرس